سلام عليکم:
انواع فعل (مضاعف، مهموز، .... ) جهت تمرين
فکَّ یَفُکُّ فَکَّاً و فِکاکاً الأسیرَ: اسیر را آزاد و رها کرد.
مدَّ یَمُدُّ مَدَّاً الشَّیءَ: آن چیز را پهن کرد و گسترد.
درس چهاردهم:
بَرَّ یَبَرُّ بِرَّاً خالِقَهُ: از پروردگار خود اطاعت کرد.
بَرَّ یَبِرُّبِرَّاً: بسیار احسان و بخشش و نیکی کرد.
تَمَّ یَتِمُّ تَمّاً و تَماماً و تَمامَةً: کامل شد.
رَدَّ یَرُدُّ رَدّاً هُ إلی بَیتِهِ: او را به خانهاش باز گردانید.
سدَّ یَسَدُّ سدَّاً الثُّلمَةَ: شکاف و رخنه را گرفت و ترمیم کرد.
شَدَّ یَشَدُّ و یَشِدُّ شَدَّاً عَضُدَه: او را تقویت کرد.
عَدَّ یَعُدُّ عدَّاً الشَیءَ: آن چیز را شمرد.
عَضَّ یَعَضُّ عضَّاً هُ: او را گاز گرفت.
فَرَّ یَفِرُّ فَرَّاً و فِراراً: گریخت.
مَرَّ یَمُرُّ مرَّاً و مُرُوراً: گذر کرد.
درس پانزدهم:
أجَر یأجُر و یاجُر أجرَاً و إجارَةً فلاناً علی کذا: مزد و پاداش (و حق العمل) او را داد.
أخَذ یأخُذ و یاخُذ أخذَاً هُ بِذَنبِه: او را بخاطر گناهی که کرده بود مجازات کرد.
أخَذ یأخُذ و یأخِذ أخذَاً: گرفت.
أخَذه: آن را به دست گرفت.
أزَر یأزِر أزراً بالشَّیءِ: دور آن چیز را گرفت، احاطه و محاصره کرد.
أزَر یأزِر فلاناً: فلانی را تقویت کرد.
ألِفَ یألَف ألفاًه: او را دوست داشت، به او انس گرفت.
أمَر یأمُر أمراً هُ: به او امر کرد، دستور داد.
أمِر یأمَر أمراً و أمُرَ یأمُر إمارَةً: حاکم شد، امیر شد.
أمَن یأمِن أمناً هُ: او را امین دانست.
أمِن یأمِن أمناً هُ: در امن و امان شد.
درس شانزدهم:
لؤُم یلؤُم لُؤماً و لَآمَةً: پست و فرو مایه و لئیم شد.
یئِس ییأسُ و ییئِس یأساً و یئاسَةً مِنهُ: از او نومید شد، مأیوس شد، دل برکند.
ساء یسُوء سواً و سَواءً الأمرُ فُلاناً: آن کار به فلانی بدی رسانید یا او را اندوهگین کرد.
بؤُس یبؤُس بأساً: دلیر و نیرومند شد.
بئِس یبأَس بُؤساً: بینوا شد، خیلی فقیر شد.
درس هجدهم:
وجَد یجِد وَجداً، جِدَةً، وُجُوداً، وِجداناً المطلوبَ: چیز از دست رفته را یافت.
وَجِل یَوجَل وَجلاً: ترسید.
ودَع یدَع وَدعاً الشیءَ: آن چیز را ترک و رها کرد.
ودع مالاً عنده: مالی را نزد او به امانت گذاشت.
وذَر یذَر وَذراً الشیءَ: آن چیز را ترک کرد.
ورَع یرَع وَرَعاً: پرهیزگاری پیشه کرد.
ورَع یرَع وَرعَةً: ضعیف و ناتوان شد.
وزَر یزِر وَزراً، وِزراً الشیءَ: آن چیز را حمل کرد و برد.
وزَع یزَع و یزِع وَزعاً الجَیشَ: لشگر را مرتب و سر و سامان داد.
وصَف یصِف وصفاً، صَفَةً الشیءَ: اوصاف آن را ذکر کرد.
وصَل یصِل وصلاً، صِلَةً الشیءَ: آن چیز را پیوند داد.
وطِئَ یطَأ وطأً الشیءَ برجله: آن چیز را لگد مال کرد.
وطِئَ الشیءَ: آن چیز را آماده و مهیا و آسان کرد.
وعَد یعِدُ وَعداً، عِدَةً فلاناً الأمرَ (دو مفعولی): به فلانی وعده آن کار را داد.
وقَع یقَع وُقُوعاً الشیءُ من یدی: آن چیز از دست من افتاد.
وقَف یقِف وَقفاً، وُقُوفاً: ایستاد.
ولَع یلَع وَلعاً بحقِّه: حق او را از بین برد.
ولَع یولَع و یلَع وَلعاً: شیفته او شد.
ولَغ یلَغ و ولِغ یلِغ وُلُوغاً الکلب الإناءَ: سگ از آن ظرف آب خورد (زبان زد)
وهَب یهَب وَهباً و هِبَةً المالَ فلاناً و لفُلانٍ: آن مال را به فلانی بخشید.
یبِس یَیبَس و ییبِس یُبساً: رطوبتش را از دست داد.
یمَن ییمُنُ یَمناً الله فُلاناً: خداوند فلانی را خجسته و با برکت قرار داد.
درس نوزدهم:
باع یبِیع بَیعاً کتاباً: کتاب را فروخت یا خرید (از افعال متضاد)
خاف یخاف خَوفاً و خِیفَةً: ترسید.
خافَه و خافَ منه: از او ترسید.
ضاقَ یضِیقُ ضِیقاً و ضَیقاً: تنگ شد.
غاضَ یغِیضُ غَیضاً الماءُ: سطح آب پایین آمد و فروکش کرد.
قال یقول قولاً و مَقالةً: تلفظ کرد، سخن گفت.
هابَ یهاب هَیباً و هَیبَةً هُ: از او ترسید.
هاب یهِیب هُ: از او ترسید.
درس بیستم:
زاد یزِید زَیداً و زِیادةً: زیاد شد، رشد و نمو کرد.
زاد الشیءَ: آن چیز را زیاد گردانید.
زان یزِین زَیناً هُ: آن را خوب و نیکو گردانید.
زان الشیءَ: آن چیز را آراست و تزیین کرد.
صامَ یصُوم صَوماً و صِیاماً: از خوردن و نوشیدن خودداری کرد.
قام یقُوم قَوماً و قِیاماً: بر پا شد، از جای بلند شد.
قام یقُوم قَوماً و قِیاماً بالأمر: به انجام آن کار پرداخت، آن کار را بر عهده گرفت.
کادَ یکِید کَیداً هُ: به او نیرنگ زد.
لام یلُوم لَوماً و مَلامَةً هُ فی کذا و علی کذا: او را بخاطر فلان چیز ملامت و سرزنش کرد، از کار او ایراد گرفت.
ماج یمُوج مَوجاً البحرُ: دریا طوفانی شد و به موج در آمد.
مازَ یَمِیز مَیزاً الشیءَ: آن چیز را جدا کرد.
درس بیست و یکم:
خَشِیَ یَخشَی خَشیاً و خَشیَةً هُ و منه: از او ترسید.
دعا لَه: در حق او دعای خیر کرد.
دعا علیه: در حق او نفرین کرد.
دعا یدعُو دُعاءً هُ: او را صدا زد، او را فراخواند.
رَضا یرضُو رَضواً هُ: در رضایت و خشنودی بر او پیشی گرفت.
رضِیَ یَرضَی رُضاً و رِضواناً عنه و علیه: از او دلشاد و راضی شد.
رماه بکذا: او را به فلان چیز متهم کرد.
رَمَی یَرمِی رَمیاً الشیءَ: آن چیز را پرتاب کرد.
قضَی یَقضِی قَضاءً بین الخَصمَینِ: میان دو دشمن قضاوت و داوری کرد.
قضَی یَقضِی قَضاءً حاجتَه: کارش را انجام داد.
درس بیست و دوم:
بکَی یَبکِی بُکاءً: گریست.
رجا یَرجُو رَجاءً: امیدوار شد.
زکا یَزکُو زَکاءً الرّجلُ: آن مرد پاک و وارسته و صالح شد.
زکا یَزکُو زَکاءً و زَکِی یَزکَی زَکیً الزرعُ: زراعت رشد و نمو کرد.
هَدی یَهدِی هُدیً و هِدایَةً هُ: او را راهنمایی کرد.
درس بیست و سوم:
حیِی یَحیا حَیاءً منه: از او شرم کرد.
حیِی یَحیا و حیَّ یَحَیُّ حَیاةً: زنده شد، زنده ماند.
شَوَی یَشوِی شیَّاً اللَّحمَ: گوشت را بریان کرد.
طَوَی یَطوِی طیَّاً الثَّوبَ: پارچه یا جامه را تا زد، آن را در هم پیچید.
عیَّ یَعَیُّ عَیّاً و عَیِیَ یَعیَی عِیّاً باَمرِهِ و عَن اَمرِهِ: در کار خود درمانده شد.
غَوی یَغوِی غَیّاً و غَوِیَ یَغوی غَوایَةً: گمراه شد، گم شد.
لَوَی یَلوِی لَیَّاً الحَبلَ: طناب را تابید.
نَوَی یَنوِی نِیَّةً الشیءَ: قصد انجام آن چیز را کرد، نیت آن را کرد.
وَجَی یَجِی وَجیاً الرَّجُلَ: آن مرد را بیعرضه و بیکفایت دید.
وَفَی یَفِی وفاءً بالوعدِ: به وعده و پیمان عمل کرد.
وَفَی النَّذرَ: به نظر خود عمل کرد.
وقَی یَقِی وِقایَةً و واقِیَةً فُلاناً: فلانی را حفظ کرد.
وَلَی یَلِی وِلایَةً الشیءَ و علیه: سرپرست و اختیار دار آن چیز شد.
وَلَی یَلِی وَلیاً فُلاناً: به فلانی نزدیک شد، پشت سر او قرار گرفت.
نوشته شده در 21/9/1392 - 12:41:47 - توسط: فریده جان محمدی